الگویی ولایی برای ولایتمداری
آن روز که زهرای اطهر سلام الله علیه را بین در و دیوار گذاشتن و حضرت علی را با دستان بسته به سوی مسجد میکشیدن تا با ابوبکر بیعت کند . در ان هنگام فقط یک نفر به طرفداری از حق علی ع شمشیر کشید وجنگید تا او را نیز اسیر کردند و با دستان بسته به مسجد بردند اما او با ابوبکر بیعت نکرد
یک نفر بعد از بیعت امیر المومنین با ابوبکر به سراغ مقداد و بلال امد و گفت شما چه یارانی هستید که مولایتان را با دستان بسته به مسجد بردند و شما فقط نگاه کردید و هیچ کاری نکردید ایا ترسیدید
انها در جواب گفتن ما ترسیدیم که اشتباه کنیم لذا چشممان به دست ابوذر بود که اگر او شمشیر کشید ما هم شمشیر بکشیم اما او سکوت کرد
ان فرد به سراغ ابوذر رفت و داستان را گفت و به او گفت که دوستانت منتظر تو بودند و تو کوتاهی کردی و یا از جانت ترسیدی
ابوذر در جواب گفت من نیز ترسیدم اشتباه کنم و چشمم به دست سلمان بود چرا که همان است که پیامبر فرمود سلمان منا اهل البیت اما او سکوت کرد پس من هم سکوت کردم
شخص به سراغ سلمان رفت و داستان را گفت و گفت که تمام کوتاهی ها را به گردن تو انداختند اما در جواب شنید
من چشمم به دست علی ع بود (علی یدالله) اگر قرار بود شمشیر بکشیم علی شمشیر میکشید او حیدر است و کسی نمی تواند دست علی را ببندد .پس باید سکوت میکردیم.